سوسک سپید

نانوشته ها

سوسک سپید

نانوشته ها

این یک شعر نیست

 

این یک شعر نیست

نه

سعی نکن شعر گونه بخونی ایش

یا سرودی بر لب کودکی سازیش

مرثیه گونه ای ایست

در سوگ چون تو

در سوگ ما

در سوگ خدا

ودر مرگ دروغی چون حقیقت

بیاندیش

بر شک خودت شک کن

بر عشق بر وطن من بر ترس ما

که زاده ی افسون اهریمنان است

و خدایی که دگر در این

                             نزدیکی

                                         نیست

 

 

آه ...

 

آه از این زمانه که نیست در آن آدمیت سیال

آه از من از تو

و آنانی که چو خر مانده اند به گل

و احساسی که هر روز حالمان را بهم میزند

از اینکه محکومیم به زندگی

چشمانت را ببند

چیز دیدنی ی نیست

چیزی برای دیدن نیست

اینها که می بینی حجم هایی برای پر کردن محیط مرده ی شهر توست

و امید وار باش خداوندگاری خواهد آمد

از جنس درد های نهانمان

از جنس شب

از جنس من

از جنس تو

و خواهد مرد او نیز در این ظلمت

و باز

در خودت فر و میروی

و در این اندیشه ای

که

   تا کی؟

           .....