سوسک سپید

نانوشته ها

سوسک سپید

نانوشته ها

آه ...

 

آه از این زمانه که نیست در آن آدمیت سیال

آه از من از تو

و آنانی که چو خر مانده اند به گل

و احساسی که هر روز حالمان را بهم میزند

از اینکه محکومیم به زندگی

چشمانت را ببند

چیز دیدنی ی نیست

چیزی برای دیدن نیست

اینها که می بینی حجم هایی برای پر کردن محیط مرده ی شهر توست

و امید وار باش خداوندگاری خواهد آمد

از جنس درد های نهانمان

از جنس شب

از جنس من

از جنس تو

و خواهد مرد او نیز در این ظلمت

و باز

در خودت فر و میروی

و در این اندیشه ای

که

   تا کی؟

           .....